برق عشق
چهار شنبه 25 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11:29 :: نويسنده : kltd and m3
اهل دانشگاهم
روزگارم خوش نیست ژتونی دارم خرده عقلی سر سوزن شوقی اهل دانشگاهم پیشه ام گپ زدن است گاه گاهی می نویسم تكلیف می سپارم به شما تا به یك نمره ناقابل بیست كه در آن زندانیست دلتان زنده شود
برای مشاهده بقیه شعر به ادامه مطلب بروید
ادامه مطلب ... یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 19:49 :: نويسنده : kltd and m3
تـو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 12:54 :: نويسنده : kltd and m3
روز و شب با خودت نرو هی ور
با تو هستم ، بله ، شما ... دختر قلب تو گرچه واقعا پاک است! خواهرم خوشگلی خطرناک است با چنان تیپ و این چنین ترکیب صورتی مثل کاغذ تذهیب ، وقتی از خانه می زنی بیرون مرد صدساله می شود دل خون! متلک بشنوی تو از حالا از جوان های بی سر و بی پا آن یکی با دروغ و صد نیرنگ می دهد وعده های خوب و قشنگ دیگری گویدت که جانی تو گز شیرین اصفهانی تو ! پیرمردی یواشکی از پشت گوید این دخترک مراهم کشت ! نم نمک می رومی از راه به در با همین گفته ها می شوی خر ! سادگی ها تو یک کمی کم کن تو خیابون حواستو جمع کن ! گیرهای سه پیچ را ول کن خوشگلم ، فکر این ارازل کن این جوان ها تمام ناجورند آی ماهی ، بپا همه تورند پلویی می شوی به یک دوری سی دی ات پخش می شود فوری می شوی نقل محفل مردم سبب عیش کامل مردم آبرویت به باد خواهد رفت یه یه خورده ، زیاد خواهد رفت کار من نیست تا کنم خواهر ، امر معروف ، نهی از منکر قصد من نیست تا کنم کیفی منتها چون که دیدمت حیفی ! گفتم این را بپرسم ای زیبا که اگر فکر شوهری حالا؟! گر چه ناراحتی تو از دستم من خودم کیس قابلی هستم! شنبه 23 دی 1391برچسب:, :: 10:33 :: نويسنده : kltd and m3
گفتم غمم فزون است ، گفتا ز من چه آید گفتم كه نمره ام ده ، گفتا ز من نیاید
گفتم كه نمره دادن بسیار سهل آید گفتا ز ما اساتید این كار كمتر آید گفتم كرم نمایید من را كنید شما شاد گفتا كه خوش خیالی كی وقت آن بیاید گفتم كه نمره هفت بدبخت عالمم كرد گفتا اگر برای آن هم زیادت آید گفتم خوشا دهی كه دست شما دهد آن گفتا تو كوشش كن كو وقت آن بر آید گفتم دل رحیمت كی قصد رحم دارد گفتا نگوی با كس تا وقت آن بر آید گفتم زمان تحصیل دیدی كه چون سرآید سخته درسم... رسيده وقت رفتن...
دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:حسنی امروزی,حسنی,حسنی به روایت امروز ,pskd,, :: 22:44 :: نويسنده : kltd and m3
حسنی نگو جوون بگو
به ادامه مطلب بروید ادامه مطلب ... سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, :: 9:1 :: نويسنده : kltd and m3
توچون خورشید پنهانی که پیدا میشوی گاهی و در چشمان من تصویر زیبا میشوی گاهی به پشت ابر چشمانم مشو پنهان که پیدایی که از شرق نگاه من هویدا میشوی گاهی چنان غرقم میان اشک چشمانت که پنداری تو آن رود خروشانی و دریا میشوی گاهی سر خود بر نمیدارم من از آغوش چشمانت ز بس ای ماه رخشانم دلارا میشوی گاهی چه زیبا خلوتی دارم میان گلشن حسنت که در باغ خیال دل فریبا میشوی گاهی چنان دل برده ای از من که در تصویر چشمانم به پیش یوسف چشمم زلیخا میشوی گاهی ترا میخواهم ای مهر فروزانم در این عالم که در هر انجمن محبوب دلها میشوی گاهی
سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:, :: 22:43 :: نويسنده : kltd and m3
نویسید به دیوار سکوت
عشق سرمایه هر انسان است بنشانید به لب حرف قشنگ حرف بد وسوسه ی شیطان است و بدانید که فردا دیر است واگر غصه بیاید امروز تا همیشه دلتان در گیر است پس بسازید رهی را که کنون تا ابد سوی صداقت برود و بکارید به هر خانه گلی که فقط بوی محبت بدهد
یک شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 9:54 :: نويسنده : kltd and m3
هرچه باشی خوب یا بد دوستت دارم
جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 10:22 :: نويسنده : kltd and m3
ز ليلايي شنيدم يا علي گفت به مجنوني رسيدم يا علي گفت مگراين وادي دارالجنون است كه هر ديوانه ديدم يا علي گفت نسيمي غنچه اي را باز ميكرد به گوش غنچه كم كم يا علي گفت چمن با ريزش باران رحمت دعايي كرد او هم يا علي گفت يقين پروردگار آفرينش به موجودات عالم يا علي گفت خمير خاك آدم را سرشتند چو برمي خواست آدم يا علي گفت صبا دو بال خود با باد برده سليمان بس كه محكم يا علي گفت مسيحا هم دم ازعجاز ميزد زبس بيچاره مريم يا علي گفت علي را ضربت كاري نمي شد گمانم ابن ملجم يا علي گفت مگر خيبرز جايش كنده مي شد يقين آنجا علي هم يا علي گفت
دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:, :: 23:46 :: نويسنده : kltd and m3
دختری با مادرش در رختخواب شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, :: 16:24 :: نويسنده : kltd and m3
دل من دیر زمانی ست که می پندارد:
یک شنبه 20 فروردين 1391برچسب:, :: 21:0 :: نويسنده : kltd and m3
تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز، سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت من به تو خندیدم چون که می دانستم تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی پدرم از پی تو تند دوید و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه پدر پیر من است من به تو خندیدم تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک دل من گفت: برو چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ... و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام حیرت و بغض تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, :: 23:17 :: نويسنده : kltd and m3
عجب صبری خدا دارد
دو شنبه 15 فروردين 1391برچسب:, :: 10:7 :: نويسنده : kltd and m3
حالیا معجزه باران را باور کن و سخاوت را در چشم چمن زار ببین و محبت را در روح نسیم که در این کوچه تنگ با همین دست تهی روز میلاد اقاقی ها را جشن میگیرد! خاک جان یافته است تو چرا سنگ شدی؟ تو چرا این همه دلتنگ شدی؟ باز کن پنجره ها را و بهاران را باور کن. «فریدون مشیری»
شنبه 12 فروردين 1391برچسب:, :: 17:34 :: نويسنده : kltd and m3
سیزده بدر سیزده روز گذشته است ز نوروز و در این روز فرخ زا که بود سیزده ی عید همه خلق اگر پیر توانند و اگر تازه جوانند برآنند که در خانه نمانند از این روی دوانند و به هر سوی روانند که رخت کشانند به صحرا و یکی گوشه خرم بگزینند مگر بزم بچینند و در آنجا بنشینند و گل عیش بچینند و رخ بخت ببینند و دکر شمسی و نسرین و قمر و اکبر عباس و صفر با دل خوش صبح سحر جسته ز جا مثل فنر جامه ی خود کرده به بقچه گذرانند به سر ، در سرشان عزم سفر بدین عزم کمر رفته خویش از خانه به در جانب هر باغ و در و دشت پی گشت غرض جمله به شور شعف اندر تب و تابند به هر سوی شتابند که یابند برای خوشی و عیش نقاطی ...
باز در پهنه پهناور صحراست که هر چیز دلت خواست برای تو مهیاست زهر جنس در آنجاست که آید از چپ و راست بسی کاسب خوش خوست که هر سو به تکاپوست یکی روی سرش سبزی و کاهوست یکی در طبقش تخمه کرموست برای من هالوست به یک سوست که آلوست از آن ماست که پر موست و ز آن دوغ که بد بوست پر از آب لب جوست غرض هر چه که دارد دل ما دوست اگر کشمش یک روست و گر پسته و گردوست در این سو در آن سوست که فریاد و هیاهوست زهر کاسب فرست طلبی کز پی اجناس بد و فاسد خود کرده به پا شوری و گسترده بساطی ...
دختری پیر و پلاسیده و پوسیده و ترشیده و کوتاه قد و آبله رخسار که از زشتی بسیار بود لنگه کفتار به دیدار کند جلوه در انظار چنان میوه لکدار لبش چون لب دیوار دهن چون دهن غار کنون گشته پدیدار در اطراف چمن زار به صد عشوه اطوار نشسته است پری وار سر سبزه و بر سبزه گره میزند او تا به وی رو کند اقبال به صد عزت و اجلال عروسی کند امسال و شود قسمت او از مدد بخت یکی شوهر نیک اختر و خوش منظر خوش محضر و خوش گوهر خوش صحبت نیکو سیر وخوش قدو بالا و سهی قامت و زیبا و خوش اخلاق و فریبا دل انگیز که هم ثروت و هم صورت و هم صحبت او در همه احوال برایش بشود مایه ی عیشی و نشاطی ...
امیدوارم که صاحبان عکس ببخشند . من این عکس رو از روی سایت مهر میهن گرفتم ، منظور شعر شماها نیست. سه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:, :: 21:58 :: نويسنده : kltd and m3
هفت سین چیده شود باز به هر جا ز نو سبزه در آید به بر هر که و سیر و سمک سیر و سماق و سمنو دور و برش از طرفی سبزه ی سبزو طرفی ماهی سرخ است که در آب خورد تاب و زند غوطه و بر گرد چنین منظره ای نغز و فریبنده و پر لطف و صفا شربت وشیرینی و نقل و شکلات است بسی آب نبات است که چون آب حیط است برای تو برات است غذا های گواراست که چون شهد مناسب به شیرینی حلواست چون بادام منقاست و چون گز اعلاست غرض جان تو فرداست که روز خوشی ماست هر آن کس که دراینجاست و در آنجاست چه پیر است و چه برناست چه نادار و چه داراست کند سو چرانی ز چپ وراست ، عده ای نیز از آن پیش که تحویل شود سال نو افتند در پی سرو سفرو گردش خیزند و گریزند زشهر خود و در جانب شهر دگرو آن دو شتابند به قزوین و به گیلان و به نوشهر و به گرگان و و به تبریز و به زنجان و به قوچانو به سمنان و به یزدو قم وکاشان و به گرگان و سپاهان و خراسان و بروجرد و لرستان و به تبریز و به نیریز و به تشیز و به هر شهر وقریه که یک هفته در آنجای بمانند و بسی کام برانند و برانند که هم خوش گزرانند و هم آخر برهانند گریبان خود از خرج پذیرائی نوروز و گرفتاری سال نو و بر دوش نگیرنند چنین بار گران را...
طی سال نو هر سال که آن راست به دنبال الهی که به تایید خداوند مبین خوش گذرد بر همه از کارگر و رنجبر و پیشه ور و اهل ادارات ، چه اعلی و چه ادنی چه رئیس و چه مدیر چه مشاور چه مشیر و چه سفیر و چه وزیر و چه وکیل و چه فقیرو چه نمد مالا و چه دلال و چه حمال و چه رمال و چه با حال و چه بی حال و چه بقال و چه عطار و چه تیمسار و چه بوجار و چه تجار وچه بزاز و چه خباز و چه رزاز و چه لباف و چه طواف و غرض جمله اصناف که دورند ز انصاف و قرینند به اجحاف الهی و به زر بافی زرباف و علافی علاف خداوند در این جامعه جور همه رنجور کند غصه ز ما دور کند چاره رنجور کند خرم و مسرور کند خاطر هر پیر و جوان را ...
دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:, :: 12:33 :: نويسنده : kltd and m3
رفقا خاط خود شاد بدارید و ز غم بسپارید و گل لاله و بیارید و به سو بگذارید که یک بار دگر فصل بهار آمد و نوروز در آمد ز در و کرد طبیعت هنر و ابر برآورد سرو ریخت زباران گوهر و سبز شد از نور شجرو داد نوید ثمر و گشت چنان جلوه گرو یافت جهان زیب و فرو لطف و صفائی دگرو کرد غم از دل به درو می دهدت باد بهاری خبر از طی شدن فصل زمستان که کنی ترک شبستان و تو هم چون گل خندان بزنی خیمه به بستان و ببینی گه گلستان ز گل و لاله و ریحان و ز باریدن باران شده چون روضه ی رضوان همه پر لاله و نعمان همه پر نرگس فتَان همه پر گوهر و مرجان غرض ای نور دل و جان منشین زار و پریشان که شوی سخت پشیمان و چو دهی فرصت عیش و طرب از دست در این فصل دل انگیز فرح زا که صفا داده به هر باغ و به هر راغ چنان ساخت فردوس برین کرده جهان را ... همه جا زمزمه سال جدید و همه را شوق شدید و سخن از گردش عید است وگل سرخ و سپید است که بر خاک پدید است ودر این عید سعید است که بس روح امید است که در جسم دمیده است زهر سوی نوید است که بر خلق رسیده است ولی من ز رخم رنگ پریده است که هنگام خرید است و از فقر شدیدی که قلبم ترکیده است و دلم سخت تپیده است به یک سوی مجید است که خونم بمکیده است به یک سوی فریده است همین خیر ندید است که پیوسته پریده است به جان من مسکین که برایش بخرم کفش و کلاه و کت و جوراب و بدان سان که زهر باب قند دل به تب و تاب شب از چشم پرد خواب ولی سال نو با همه خرج تراشی که کند مایه شادی است سر آغاز بهار است و زمانی خوش و خرم که به هر سوی و به هر کوی کنی روی و کشی بوی ببینی رخ دلجوی و سرو صورت نیکوی کنی جامه ی نو در برو از صبح الی شام به صد شوق نهی گام در خانه اقوام پی دیدن و بوسیدن و لیسیدن دست و سر وروی پدر و مادر وهمشیره و داداش عمو جان و فلان دائی و هر عمه و هر خاله و هر حاجی و هر باجی و لب باز کنی در پی وراجی و بس نغز بگویی و بس کام به جویی بخندی و چو بینی همه را خرم و آزاد چنان شاخه شمشاد عمو مند بسی شاد ندارند زغم داد ونیارند زغم یاد و نباشند به فریاد اگر بچه دگر تازه جوانند پی عیش روانند و گر پیر زنانند چو گل خنده زنانند و چنینند و چنانند به هر حال بود عید نشاط آور و نووز بدان سان فرح اندوز و طرب ساز و نصب سر ز که که روشن کند از پرتو امید دل هر خزان را ... یک شنبه 6 فروردين 1391برچسب:, :: 13:39 :: نويسنده : kltd and m3
دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, :: 19:44 :: نويسنده : kltd and m3
دو شنبه 29 اسفند 1386برچسب:, :: 19:9 :: نويسنده : kltd and m3
شاکرانه سپاس باد آن خدای مهربان را که زمین و زمان و گردش فصول را اینگونه زیبا آفرید. بهار آغاز می شود، به زیبایی پرواز یک کبوتر، به لطافت باز شدن غنچه های گل سرخ و به امید حضور هر آنچه برکت و نعمت است و اینک نسیم سرمست بهار، سبکبال، معطر و خندان به این سو و آن سو دامن می کشد و به شما دوستان همیشگی و همه آنانی که دوستشان داریم سلام میکند، عشق دلهای پاک را نثار همنوعان میکند و آنگاه در نهایت محبت و سرافرازی سرود نیایش دل را چنین میخواند:
یا مقلب القلوب والابصار
-....................................................................................................................................................
دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, :: 11:18 :: نويسنده : kltd and m3
بهار آمد ، گل و نسرین نیاورد
شنبه 27 اسفند 1390برچسب:, :: 19:33 :: نويسنده : kltd and m3
سرگذشت من ، سرگذشتی بود که اشتباها از{ سر }من{ گذشته} بود...... جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 12:20 :: نويسنده : kltd and m3
خوش خرامان میروی، ای جان جان بی من مرو، ای حیات دوستان، در بوستان بی من مرو ای فلک بی من مگرد و ای قمر بی من متاب، ای زمین بی من مروی و ای زمان بی من مرو ای عیان بی من مدان و ای زبان بی من مخوان، ای نظر بی من مبین و ای روان بی من مرو … برای خواندن متن کل البوم و دانلود البوم به ادامه مطلب بروید ادامه مطلب ... پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 18:36 :: نويسنده : kltd and m3
پروین اعتصامی چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, :: 18:26 :: نويسنده : kltd and m3
شبی در حال مستی تکیه بر جای خدا کردم در آن یک شب خدایا من عجایب کارها کردم جهان را روی هم کوبیدم از نو ساختم گیتی ز خاک عالم کهنه جهانی نو بنا کردم کشیدم بر زمین از عرش ، دنیادار سابق را سخن واضح تر و بهتر بگویم کودتا کردم خدا را بنده ی خود کرده خود گشتم خدای او خدایی با تسلط هم به ارض و هم سما کردم میان آب شستم سهر به سهر برنامه ی پیشین هر آنچیزی که از اول بود نابود و فنا کردم نمودم هم بهشت و هم جهنم هر دو را معدوم کشیدم پیش نقد و نسیه ، بازی را رها کردم نماز و روزه را تعطیل کردم ، کعبه را بستم وثاق بندگی را از ریاکاری جدا کردم امام و قطب و پیغمبر نکردم در جهان منصوب خدایی بر زمین و بر زمان بی کدخدا کردم نکردم خلق ، ملا و فقید و زاهد و صوفی نه تعیین بهر مردم مقتدا و پیشوا کردم شدم خود عهده دار پیشوایی در همه عالم به تیپا پیشوایان را به دور از پیش پا کردم بدون اسقف و پاپ و کشیش و مفتی اعظم خلایق را به امر حق شناسی آشنا کردم نه آوردم به دنیا روضه خوان و مرشد و رمال نه کس را مفتخور و هرزه و لات و گدا کردم نمودم خلق را آسوده از شر ریاکاران به قدرت در جهان خلع ید از اهل ریا کردم ندادم فرصت مردم فریبی بر عبا پوشان نخواهم گفت آن کاری که با اهل ریا کردم بجای مردم نادان نمودم خلق گاو و خر میان خلق آنان را پی خدمت رها کردم مقدر داشتم خالی ز منت ، رزق مردم را نه شرطی در نماز و روزه و ذکر و دعا کردم نکردم پشت سر هم بندگان لخت و عور ایجاد به مشتی بندگان آبرومند اکتفا کردم هر آنکس را که میدانستم از اول بود فاسد نکردم خلق و عالم را بری از هر جفا کردم بجای جنس تازی آفریدم مردم دل پاک قلوب مردمان را مرکز مهر و وفا کردم سری داشت کو بر سر فکر استثمار کوبیدم دگر قانون استثمار را زیر پا کردم رجال خائن و مزدور را در آتش افکندم سپس خاکستر اجسادشان را بر هوا کردم نه جمعی را برون از حد بدادم ثروت و مکنت نه جمعی را به درد بینوایی مبتلا کردم نه یک بی آبرویی را هزار گنج بخشیدم نه بر یک آبرومندی دو صد ظلم و جفا کردم نکردم هیچ فردی را قرین محنت و خواری گرفتاران محنت را رها از تنگنا کردم بجای آنکه مردم گذارم در غم و ذلت گره از کارهای مردم غمدیده وا کردم بجای آنکه بخشم خلق را امراض گوناگون به الطاف خدایی درد مردم را دوا کردم جهانی ساختم پر عدل و داد و خالی از تبعیض تمام بندگان خویش را از خود رضا کردم نگویندم که تاریکی به کفشت هست از اول نکردم خلق شیطان را عجب کاری بجا کردم چو میدانستم از اول که در آخر چه خواهد شد نشستم کار انتها را ابتدا کردم نکردم اشتباهی چون خدای فعلی عالم خلاصه هر چه کردم خدمت و مهر و صفا کردم ز من سر زد هزاران کار دیگر تا سحر لیکن چو از خود بی خود بودم ندانستم چه ها کردم سحر چون گشت از مستی شدم هشیار خدایا در پناه می جسارت بر خدا کردم شدم بار دیگر یک بنده ی درگاه او گفتم : خداوندا نفهمیدم خطا کردم ... دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:, :: 12:41 :: نويسنده : kltd and m3
چرا مردم قفس را آفریدند ؟ قیصر امین پور
چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 14:3 :: نويسنده : kltd and m3
می شود گرد صاحبان نبوغ موقع انتخاب رشته شلوغ یک طرف عمّه و عمو و پدر یک طرف خانواده ی مادر دور هم جمع می شوند آنی تا بدانند درس می خوانی که عیار تو را حساب کنند رشته ای تاپ انتخاب کنند رشته ای با جلال و فرّ و شکوه رشته ای باب طبع هر دو گروه چون به هوش تو کرده اند وثوق: دکتری و مهندسی و حقوق غافل از این که جبر راهش نیست هیچ کس جای دلبخواهش نیست دیده ام بار ها که درمانده است شاعری که مهندسی خوانده است یا نوازنده ای که حفّار است مجری رادیو که نجّار است ای بسا بوده شاعر طناز که شده کارمند شرکت گاز وی بسا خوش نویس یا نقّاش که شده در محله ای کفّاش یا وکیل و مهندس و دکتر شده طرّاح صحنه یا اکتور کاش فرصت به بچه ها بدهیم به هنر ارزش و بها بدهیم گرچه در چشم تان هنر خوار است هرکسی مستعد یک کار است مثلاً دختری که در ایلام شده دکتر به خواهش اقوام جای آنکه بلای جان بشود می شده خالق رمان بشود یا جوانی مهندس عمران که حذر دارد از گچ و سیمان عوض آنکه برج ساز شود می توانسته نی نواز شود غم نخور فعله یا که فرّاشی این مهم است، بهترین باشی سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 10:20 :: نويسنده : kltd and m3
دلم براي کسي تنگ است که آفتاب صداقت را . . . به ميهماني گلهاي باغ مي آورد
و گيسوان بلندش را به بادها مي داد
و دستهاي سپيدش را به آب مي بخشيد
دلم براي کسي تنگ است
که چشمهاي قشنگش را
به عمق آبي درياي واژگون مي دوخت
و شعرهاي خوشي چون پرنده ها مي خواند
دلم براي کسي تنگ است
که همچو کودک معصومي
دلش براي دلم مي سوخت
و مهرباني را نثار من مي کرد
دلم براي کسي تنگ است
که تا شمال ترين شمال با من رفت
و در جنوب ترين جنوب با من بود
کسي که بي من ماند
کسي که با من نيست
کسي که . . .
- دگر کافي ست.
دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 23:29 :: نويسنده : kltd and m3
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق ديوانه كه بودم در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد باغ صد خاطره خنديد عطر صد خاطره پيچيد این شعر رو حتما خوندید اما چون من خودم دوست دارم و میخوام یاد فریدون مشیری زنده بشه دو باره می نویسم یاد فریدون مشیری گرامی
برای خواندن ادامه شعر به ادامه مطلب بروید ادامه مطلب ... دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 23:7 :: نويسنده : kltd and m3
برای دلم گاهی مادری مهربان میشوم دست بر سرش میکشم و میگویم:غصه نخور میگذرد گاهی پدری مهربان میشوم،خشمگین میگویم:بس کن دیگر بزرگ شدی گاهی هم دوستی میشوم مهربان،دستش را میگیرم و میبرم به باغ رویا... دلم دیگر از دستم خسته شده....
بر گرفته از وبلاگ همه جا همین جاست دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 15:48 :: نويسنده : kltd and m3
سرگذشت من ، سرگذشتی بود که اشتباها از{ سر }من{ گذشته} بود...... یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 9:21 :: نويسنده : kltd and m3
پيش از اينها فکر مي کردم که خدا خانه اي دارد کنار ابرها مثل قصر پادشاه قصه ها خشتي از الماس خشتي از طلا پايه هاي برجش از عاج و بلور بر سر تختي نشسته با غرور ماه برف کوچمي از تاج او هر ستاره، پولکي از تاج او بقیه شعر در ادامه مطلب
ادامه مطلب ... یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 9:14 :: نويسنده : kltd and m3
زیر پل ها زندگی ما گذشت روزهای ساده دنیا گذشت غنچه های زودرس بودیم ما کودکی در کودکی ما گذشت بقیه شعر در ادامه مطبادامه مطلب ... یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, :: 9:5 :: نويسنده : kltd and m3
خداوندا برای خواندن شعر بصورت کامل به ادامه مطلب بروید ادامه مطلب ... شنبه 13 اسفند 1390برچسب:, :: 22:42 :: نويسنده : kltd and m3
دهقان پیر با ناله می گفت:ارباب!آخر درد من یکی دوتا نیست شنبه 13 اسفند 1390برچسب:, :: 16:35 :: نويسنده : kltd and m3
ای کسانی که در این کشمکش عید سعید سر خوش و می زده با روی سپید غرق در شوکت و در مکنت و بد مستی پول ادامه مطلب ... شنبه 13 اسفند 1390برچسب:, :: 10:55 :: نويسنده : kltd and m3
یاد دارم یک غروب سرد سرد
ادامه مطلب ... جمعه 12 اسفند 1390برچسب:, :: 22:49 :: نويسنده : kltd and m3
دانلود موزیک ویدیوی تصنیف هوای گریه باصدای همایون شجریان بس که جفا ز خار و گل
برای دانلود به ادامه مطلب بروید ادامه مطلب ... جمعه 12 اسفند 1390برچسب:, :: 19:1 :: نويسنده : kltd and m3
گاهی٬ همان هنگام که
خود را در اوج افلاک می پنداری و از خوشبخت بودن سخن می گویی درست همان دم سقوط میکنی...سقوطی آزاد و بی مانع!!! وشاید مفهوم آن چنین است: مرز میان خوشبختی و تیره روزی یا به عبارت ساده تر مرز میان سیاه و سپید باریک است... باریک تر از مو! و ای کاش میشد زندگی را خاکستری دید...! ![]() ![]()
آخرین مطالب
پيوندها
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |